ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

شرح وظایف عمو نوروز و بابانوئل

شما در نظر بگیرید این عمو نوروز و حاجی فیروز چه وظایف خطیری را در ارتباط با بچه ها بر عهده دارند. یکی دو تا که نیست (هم تعداد بچه ها را میگم و هم تعداد خواسته ها را)  الان چند روزی هست که ارنواز یگ تکه پاستا پریده تو گلوش و در نتیجه دائم فکر می کنه که یک چیزی تو گلوش هست.  - بابا از عمو نوروز می پرسی چیزی تو گلوم هست یا نه؟ - عمو نوروز چیزی تو گلوشه؟ ... میگه دهنتو باز کن... زبانت را بیار بیرون .... بگو آآآآ.....  نه میگه چیزی نیست - چیزی نیست؟ - نه - از بابانوئل هم می پرسی؟ - بابانوئل چیزی تو گلوی ارنوازه؟ .... دهنتو باز کن....
25 فروردين 1393

اولین بازیگری ارنواز در تئاتر

امروز ارنواز خانوم برای اولین بار روی سن یک تئاتر واقعی رفتند و نقش کوتاهی را ایفا کردند، در تئاتر اسکار امروز سی، چهل تا فینگیلی با کمک بازیگرهای تئاتر لباس پوشیدند، گریم کردند و در چهار گروه یک نمایشرا حاضر و اجرا کردند. نقش ارنواز البته خیلی کوچک بود و در یک صحنه به همراه چند تا خانوم و آقای دیگه در صف گرفتن بلیط برای تئاتر بودند ولی یک شبح بدجنس میاد و بلیط را از دست یکی از تماشاگرها می گیره و می بره. خیلی هم صحنه پرهیجانی بود!
25 فروردين 1393

اولین کنسرت ارنواز

ارنواز دیروز اولین کنسرت خودش را داد. ابتدا با گروهشان یک آواز جمعی را خواندند و بعد پشت پیانوهاشون نشستند و دست جمعی دو تا آهنگ را به همراه الکس (مربیشان) اجرا کردند. بعد از اجرای گروه های دیگه و در آخر برنامه همه بچه ها دوباره به صحنه آمدند و یک آواز جمعی را خواندند. در پایان در میان تشویق حضار گواهینامه اولین اجراشون را تک تک گرفتند و با یک عدد شکلات اهدایی از صحنه خارج شدند.
24 فروردين 1393

ایتالیایی ارنواز

البته که ارنواز زبان ایتالیاییش خیلی خوب شده، صد البته که خیلی بهتر از بابا و مامانش حرف می زنه ولی تازگی ها رشد زبانیش به قدری عالی شده که خود ایتالیایی ها هم به تعجب می افتند.  چند روز پیش داشتیم تو پارک می رفتیم که ارنواز رفت پیش یک خانم مسن و ازش خواهش کرد که سگشان را نوازش کنه. من چند قدمی دورتر بودم و صحبت هاشون را نمی شنیدم. بعد از دو سه دقیقه ای خانم با چشم های متعجب رو کرد به من و پرسید: شما پرسین هستید؟ (احتمالا ارنواز شروع کرده بود یا از گربه اش صحبت کرده بود یا از رومینا) گفتم: بله - پس دخترنون تو ایتالیا به دنیا اومده؟! - نه، دو ساله که اینجاییم  - فارسی هم بلده صحبت کنه؟! - بله - تو خانه باهاش فارسی صحبت...
23 فروردين 1393

حب الوطن

البته حب وطن امر پسندیده ای است و از جمله در احادیث از حضرت نبی (ص) روایت است که فرمودند: حب الوطن من الایمان اما ای دختر عزیزتر از جان حب وطن هم حدی داره، به اون دختر بیچاره توی پارک چیه که داری درباره ایران بهش توضیح می دهی یا اون خانوم مسن توی پارک؟ اصلا دوست هم داری توضیح بدهی، بده ولی کاری نکن که مربیت تو مهد صداش دربیاد و بگه فکر کنم ارنواز ایران را خیلی دوست داره چون یه ریز داره از ایران واسه ما حرف می زنه
22 فروردين 1393

اسهال ارنواز

- مامان:  ارنواز تو یه آب میوه خوردی، این را هم بخوری اسهال میشی - اسهال چیه؟ - اسهال؟ ... یعنی موقع کاکا دلت درد می گیره - یعنی کاکام سفت میشه، گیر می کنه؟ - نه، ولی دلت درد می گیره - وای من می ترسم - حالا یه ذره اش را بخوری اشکال نداره   لحظاتی بعد ارنواز نصف آبمیوه را خورده ولی دلش نمی آد از بقیه اش دل بکنه ارنواز: اگه کاکام نیومد، اشقالی نداره، بهش میگم بمونه فردا بیاد ...
16 فروردين 1393

بازدید از مدرسه آینده

مارینا دو روز پیش همه بچه های کلاس که توی مدرسه مونته ولینو ثبت نام کردند را برده به بازدید مدرسه. بعد رفتند سر یک کلاس هم نشستند و بچه های کلاس به این بعدا واردها کمک کردند تا نقاشی بکشند و...
16 فروردين 1393

کلاس پیانو

مامانی خودش را کشت که ارنواز تو چند هفته است کلاس پیانو نرفتی، هیچی هم تمرین نکردی. حالا اگه بری هیچی یادت نمیاد. ارنواز هم با قاطعیت می گفت که اشقالی (اشکالی) نداره. موقعی که از کلاس برگشتند موج شادی تو چشم های مامانی برق می زد. گفتم چی شد؟ گفت هیچی از همیشه بهتر زد.
16 فروردين 1393

کلاس انگلیسی

معلم انگلیسی ارنواز تو خیابان دیدش و با خوشحالی گفت که ارنواز بالاخره تو کلاس انگلیسی صحبت کرده. قاعدتا باید خوشحال می شدم ولی اونقدر این را با هیجان گفت که فهمیدم ظاهرا ارنواز آخرین کسی بوده که حاضر شده انگلیسی صحبت کنه.
16 فروردين 1393